بلاگ
بلاگ

بلاگ

نماز و چاکراهای بدن

آیا خواندن نماز باعث باز شدن چاکراها می شود ؟

رابطه نماز با چاکراهای بدن چیست ؟

آیا خواندن نماز باعث باز شدن چاکراها می شود ؟

کسانی به مباحث مربوط به چاکرا علاقمند هستند، حتما می دانند که چاکراها برای بهتر کار کردن و فعال بودن نیاز به انرژی پاک و خالص دارند و همچنین باید از انرژی های منفی خود را مصون بدارند تا همیشه چاکراها در تعادل باشند. هر قسمت از بدن با یک چاکرا در ارتباط است و اگر چاکرای مربوطه در تعادل با بقیه چاکرا باشد و همچنین چرخش انرژی متعادلی داشته باشد آن عضو هم در سلامتی کامل قرار دارد.

در ادامه به بررسی رابطه نماز با چاکراهای بدن می پردازیم:

حالت ایستاده: تبادل انرژی با زمین‌ از طریق چاکرای کف پاها و گرفتن انرژی معنوی از چاکرای تاج سر می‌باشد.

حالت رکوع: تبادل انرژی بالاتنه با پایین‌تنه‌ از طریق چاکرای کف دست‌ها و چاکرای روی زانوها می‌باشد.

حالت سجده: تبادل انرژی‌های منفی با زمین از هفت منطقه‌ی چاکرای پیشانی (چشم سوم)، چاکرای زانوها، چاکرای کف دست‌ها و چاکرای روی پاها و گرفتن انرژی مثبت زمین از طریق این چاکراها می‌باشد. انرژی زمین، احساس شادی، رضایت، امید، لذت و میل ‌ادامه‌ی حیات را ایجاد می‌کند.

ارتباط نماز با چاکراها

در حالت سجده، چاکرای پیشانی که مرکز استدلال و منطق است، متعادل می‌گردد. افرادی که سجده‌های طولانی‌تری داشته باشند.می‌توانند این چاکرا را متعادل‌تر ساخته و به افرادی ‌منطقی‌تر و حتی روشن‌ضمیر تبدیل گردند. این چاکرا، مرکز خلاقیت‌ها، الهام‌ها، منطق و استدلال است.‌ در اسلام نیز سجده‌ی طولانی سفارش شده است. 

تحقیق‌ها بر روی رابطه نماز با چاکراهای بدن نشان از یکی از ورزش‌های «یوگا» که بسیار شبیه به انجام سجده است، نشان داده که سجده‌ی مداوم و مکرر به‌خصوص طولانی‌ می‌تواند:

  • موجب بالارفتن سطح منطق و استدلال گردد. (به علت فعال شدن چاکرای چشم سوم) ‌
  • سبب فعال شدن چاکرای آجنا ‌(وسط پیشانی) و سبب روشن‌بینی و اشراق گردد.
  • موجب افزایش سطح آگاهی و کنترل انرژی‌های روانی (به دلیل فعال کردن چاکرای چشم سوم و آجنا) گردد.
  • سبب کشیدگی ماهیچه‌های پشت و آسودگی ماهیچه‌های کمر و اتصال بین مهره‌ها گردد.
  • سبب رهاشدن دیسک‌های ستون فقرات و به حالت طبیعی درآمدن مهره‌ها گردد.
  • سبب آرامش اعصاب سمپاتیک، تنظیم‌ غده‌ی آدرنال و به موجب آن‌ها، تسکین‌دهنده و کاهش‌دهنده‌ی خشم و عصبانیت باشد.
  • یه علت فشار به معده و فعال کردن چاکرای سوم (خورشیدی)، دافع یبوست باشد.
  • معالج بیماری «سیاتیک» باشد.
  • رابطه نماز با چاکراهای بدن، موجب تبادل بیش‌تر انرژی‌های منفی بدن با انرژی‌های مثبت زمین از طریق چاکراهای کف دست‌ها، روی پاها، روی زانوها و روی پیشانی گردد.

حالت نشسته: در این حالت نیز تبادل انرژی با زمین از طریق چاکرای پاها و زانوها و چاکرای اول، خاجی یا ریشه (در انتهای دنبالچه) صورت‌گرفته و انرژی روحانی از چاکرای تاجی یا سر گرفته می‌شود.

در این حالت، دست‌ها روی پاها است تا انرژی بالاتنه و پایین‌تنه با هم تبادل شده و گرد‌ش انرژی متعادل گردد.

حالت قنوت: در این حالت، تبادل انرژی از طریق کف دست‌ها اتفاق می‌افتد. در حین نماز‌خواندن، با گفتن ذکرها، انرژی خود‌ درمان‌گر «آلفا» آزاد گشته و سپس در وضعیت‌های مختلف نماز، در کل بدن به گردش درمی‌آید. درضمن با گرفتن دست‌ها در مقابل صورت در زمان قنوت، برگشت انرژیِ درمان‌گر به کمک صورت نیز اتفاق می‌افتد.‌

نماز و میدان مغناطیسی

ارتباط نماز با چاکراها _ آنگونه که از تصاویر به دست آمده از میدان مغناطیسی زمین پیداست، بطور شگفت‌انگیزی اگر انسان در هر نقطه از زمین رو به قبله بایستد، میدان مغناطیسی بدنش بر میدان مغناطیسی زمین منطبق می‌گردد و در مدتی که در نماز است میدان بدنش منظم می‌شود.

یکی از نکات بسیار جالبی که پروفسور بور به آن دست یافته بود این بود که دریافته بود که در بدن تمام دانشجویان مؤنث ماهی یکبار تغییر ولتاژ شدید ایجاد می‌شود و میدان بدن به منظم‌ترین حالت خود میرسد و به همین دلیل است که زنان نیازی ندارند در این مدت نماز بخوانند.

اخیرا هم کشف شده است که قلب زنان منظم‌تر و قوی‌تر از مردان می‌زند و دلیل آن همین تغییر ولتاژ است.

نماز و بارهای الکتریکی

همانطور که قبلا اشاره شد بارهای زائدی که در اثر تحریکات الکتریکی اعصاب به وجود می‌آیند هم بر میدان بدن و هم بر امواج مغزی اثر سو دارند. و این اثرات در نواحی‌ای که اعصاب در آن تحرک بیشتری دارند،خطرات جدی‌تری ایجاد می‌کنند

و باید هرچه سریعتر از آن نواحی دور شوند. به طرز حیرت‌آوری می‌بینیم که این نواحی دقیقا نواحی هستند که در وضو شسته می‌شوند و بنابر تحقیقات صورت گرفته بهترین راه دفع این بارهای زائد استفاده از یک ماده رساناست که سریعترین و ارزانترین و بی‌ضررترین ماده برای این کار آب است و جالب اینجاست که آب هرچه خالص‌تر باشد سریعتر بارهای ساکن را از بدن ما به اطراف گسیل می‌دهد و هیچ مایعی مثل آب خالصی که در وضو به انسان سفارش شده این اثر را ندارد.

نماز و امواج مغزی

با دفع بارهای زائد بدن در وضو امواج مغزی در ایده‌ال‌ترین حالت قرار می گیرند. علاوه بر آن حالت تمرکزی که در هنگام نماز در انسان به وجود می‌آید،تشعشع امواج آلفا و نیز توانایی مغز در تولید این امواج را افزایش می دهد.

سجده ، مصونیت از بیماری

بررسی‌های انجام شده نشان می‌دهد سجده در نماز بسیاری از بیماری‌ها مثل سردرد، گرفتگی‌های عضلانی، تورم گردن، خستگی، کم هوشی و بسیاری از بیماریهای جسمی و روحی را از بین می‌برد‌.

پژوهش‌های انجام شده نشان می‌دهد موجهای الکتریکی برای جسم انسان ضروری است. عجیب اینکه بهترین راه برای خالی کردن بارهای الکتریکی زمانی است که انسان رو به قبله و در حالت سجده باشد. رو کردن به سوی مکه مکرمه (قبله)، بهترین حالت خالی شدن بارهای الکتریکی است، زیرا سجده انسان را از بیماری مصون می‌دارد.

سجده و بارهای الکتریکی

علاوه بر اجر و ثواب، صحت و یکی از لطف و کرامتهای خداوند به بندگانش این است که در ادای نماز، سلامتی نیز می‌دهد. بدین خاطر است که وقتی قلب انسان از حرکت می‌ایستد با چند شوک الکتریکی با اذن و اراده خداوند، قلب دوباره به کار می‌افتد و زندگی مجدداً شروع می‌شود. اما هرگاه این بارهای الکتریکی در بدن زیاد شود برای بدن انسان مضر خواهد بود. بر انسان لازم است که این بارهای الکتریکی را از بدن خود خارج کند. انسان بارهای الکتریکی زائد را، به خصوص در عصر حاضر که بدن وی در محاصره امواج مختلف الکتریکی و الکترومغناطیسی است، احساس می‎کند.

بهترین راه خالی کردن بدن از این بارهای الکتریکی خارج کردن آن بدور از داروها و آرامش بخشهای شیمیائی و عوارض جانبی آنهاست. سجده بارهای الکتریکی را از بدن خارج می‎کند. در این مطالعات به این نتیجه رسیده‌اند که انسان در حالت سجده، در تماس با زمین تمام بار الکتریکی زائد بدنش خارج می‌شود. زیرا در سجده هفت عضو انسان با زمین در تماس مستقیم قرار می‌گیرد.

تاثیر نماز بر آرامش عضلات

گروهی از نویسندگان مسلمان، کوشیده‌اند، در حرکات حین نماز اعم از قیام و قنوت و رکوع و سجود جنبه‌هایی از نرمش عضلانی و ورزش بدنی را بجویند و آن را با نرمش‌های متداول دیگر که منجر به استراحت و آمادگی عضلانی می‌شوند، مقایسه کنند. اما دیدگاه ما به آرامش عضلانی ناشی از نماز، از دریچه دیگری است. دانش پزشکی امروزه، به اثبات رسانده است که اگر شخصی در ساعت حدود 10 شب بخوابد و حدود ساعت 5 صبح از خواب بیدار شود (یعنی حدود 7 ساعت خواب) در ساعت حدود 1 بامداد، در بدن او برخی مواد شیمیایی شبه مرفین که به عنوان گروهی اندورفین‌ها و آنگفالین‌ها نامگذاری شده‌اند، ترشح می‌شوند که این مواد اثر مستقیم بر روی قسمتهای مختلف بدن از جمله عضلات اسکلتی دارند و منجر به راحتی و ریلکس شدن عضلات، در طول روز آینده برای فرد می‌شوند .

ارتباط نماز با چاکراها و خواب شخص

ارتباط نماز با چاکراها_ اما چنانچه شخص در ساعت حدود 12 شب بخوابد و صبح روز بعد ساعت 10 صبح از خواب برخیزد (یعنی حدود 10 ساعت خواب) اندروفین‌ها و آنکفالین‌ها برخلاف حالت گذشته افزایش ترشح کافی پیدا نمی‌کنند و در نتیجه این امر، سبب می‌شود با این که این شخص حدود 3 ساعت بیشتر از شخص قبلی خوابیده است، از آرامش و استراحت عضلانی به اندازه کافی بهره‌مند نشود و درست به همین علت است که هر چه خواب انسان بیشتر ادامه پیدا کند و مثلاً تا ساعت 10 صبح طول بکشد، احساس خستگی و کوفتگی عضلانی پس از آن بیشتر خواهد بود .

و اما فریضه نماز با اثر درخشان و بی‌نظیری که در ایجاد بهداشت خواب دارد ، در این مورد نیز نقش بسیار موثری ایفا می‌کند. چرا که نماز صبح ضمن ایجاد الزام و وجوب برای سحرخیزی، انسان را خود به خود به سوی یک آرامش عضلانی ناشی از مواد شیمیایی درون‌زا، سوق می‌دهد.

بزرگان عرصه علم و اندیشه مانند استاد شهید مرتضی مطهری (ره) نیز برنامه زندگی خود را بر مبنای خوابیدن در ساعت حدود 10 شب و برخاستن از خواب، حدود نیم ساعت قبل از اذان تنظیم کرده بودند، تا از مواهب خدادادی و بی حد و حصر نماز، حداکثر فیض و بهره را ببرند.

طب هند

دین ساکنین شبه قاره‌ی هندوستان بودیسم ذکر می‌شود. انگاره‌ای که از اساس نادرست است. بودا شاید هندی باشد اما امروزه پیروان زیادی در هند ندارد. برخی چین را کشور مورد پذیرش بودا می‌دانند. چنین اعتقادی با توجه به حاکمیت حزب کمونیست و نقل گفتار از دو فیلسوف چینی کنفوسیوس و لائوتسه قریب به محال است. شاید برخی روایات شفاهی به ژاپن و کره به عنوان کشورهای بودائی رهنمون باشد. دوباره چنین اخباری نادرست است. کره‌ی جنوبی سبک زندگی کاملا اروپایی پیدا کرده و یکی از کشورهایی است که مسیحیت در آن تبلیغ می‌شود.  ژاپن نیز مشربی از دیرباز نزدیک به صابئین داشته و با وجود امپراتور که نماد هویت تاریخی مردم ژاپن است همچنان اعتقادات باستانی میان مردم جریان دارد.

بودا مصادیق بسیاری در فرهنگ هندوستان داشته که به عصر هبوط آدم بازمی‌گردد. اولین مصادیق آدم ابوالبشر است. آخرین مصداق که تبلیغات فراوانی برای نورانیت و تهذبش انجام شده پیامبر نیست بنابراین موضوع و مقوله‌ی چندان مهمی به لحاظ الهیات و کلام توحیدی جهت تفکر نمی‌باشد.

بسیاری از موضوعات موجود در شبه قاره‌ی هندوستان یادگار علم‌الاسماء حضرت آدم است. طب آن دیار نیز از چنین شمولی برخوردار است. یوگه‌چکری شاه‌کلید طب روحانی در فهم خویشتن و معرفت نفس و تربیت الگویی کارآمد است و هیچ ربطی به بودا ندارد. بودیسم یک ساحت تفکری و یوگه‌چکری و دیگر تعالیم اساطیری هندوستان ساحتی متباین و منفک از آن است.

چاکراها نقاط کانونی انرژی در بدن محسوب می‌شوند که تعداد و مکان دقیق آن‌ها در سنت‌های مختلف با هم متفاوت است. در آیین بودیسیم چهار چاکرای اصلی وجود دارد؛ این در حالی ست که آیین هندو از هفت چاکرا خبر می‌دهد. هر دو آیین معتقدند که این چاکراهای بدن از طریق کانال‌های انرژی به هم متصل هستند.

“چاکرا” کلمه‌ای به زبان باستانی مردم هندوستان و زبان دینی مذاهب هندوییسم، بودیسم و جاینیسم است که در انگلیسی به چرخ ترجمه شده است. در آیین هندو و بودیسیم چاکراهای بدن به عنوان مراکز انرژی در بدن تعریف می‌شوند.

این مراکز انرژی در امتداد ستون فقرت قرار دارند که هر یک از آن‌ها با سلامتی بخش خاصی از بدن در ارتباط هستند. از آنجایی که هر چاکرا به جنبه‌های روحی، عاطفی، روانی و جسمی خاصی مربوط می‌شود، اعتقاد بر این است که انسداد یا عملکرد نادرست آن‌ها می تواند منجر به اختلالات جسمی، روانی و عاطفی شود. از سوی دیگر متعادل کردن این مراکز انرژی می‌تواند منجر به رفاه و سلامتی شود.

تعداد چاکراها بسته به سنتی که فرد از آن پیروی می‌کند، متفاوت است. در بودیسم چهار چاکرای اصلی وجود دارد. در آیین هندو معمولا هفت چاکرا وجود دارد که در غرب این سیستم، شناخته‌شده‌تر است. سنت‌های دیگر نیز بر این باورند که هزاران مرکز انرژی وجود دارد، اما تعداد کمی از آنها جزو مهم‌ترین‌ها هستند.

معمولا چاکراها در امتداد ستون فقرات، از سر تا پایه‌ی ستون فقرات حضور دارند. هر چاکرا رنگ، نماد و صدای خاص خود را دارد. شما بسته به سالم یا مسدود بودن این مراکز انرژی، ممکن است حالات مختلفی از سلامت جسمی، روانی و عاطفی را تجربه کنید. به طور کلی هفت چاکرا اصلی عبارتند از:

  1. چاکرای مولادهارا (چاکرای ریشه)
  2. چاکرای سوادیشتانا (چاکرای خاجی)
  3. چاکرای مانیپورا (چاکرای شبکه خورشیدی)
  4. چاکرای آناهاتا (چاکرای قلب)
  5. چاکرای ویشودا (چاکرای گلو)
  6. چاکرای آجنا (چاکرای چشم سوم)
  7. چاکرای تاج

1. چاکرا ریشه (مولادهارا)
چاکرای ریشه (Root Chakra (Muladhara)) یکی از اصلی‌ترین چاکراهای بدن است که در زبان سانسکریت مولادهارا شناخته می‌شود. این چاکرا درست در پایه ستون فقرات بین مقعد و دستگاه تناسلی قرار دارد و نمایانگر پایه و اساس ماست. چاکرای ریشه با احساس امنیت، ثبات، بقا، خودکفایی، جاه‌طلبی و امنیت همراه است.
اگر چاکرای ریشه مسدود نباشد، ما نسبت به توانایی خود برای مقاومت در برابر چالش‌ها و ایستادن روی پای خود احساس اطمینان بیشتری می‌کنیم. این چاکرا به شما کمک می‌کند تا به واقعیت نزدیک شوید و احساس ثبات را در درون خود تقویت کنید. همچنین به شما کمک می‌کند آنچه را که در زندگی می‌خواهید به وضوح ببینید. اما وقتی مسدود می‌شود، شما احساس خطر، بی‌ثباتی، بی‌اساس بودن، ترس، عدم جاه‌طلبی، ناامنی، بی‌هدفی و ناامیدی یا دوری از زندگی خواهید کرد، گویی روی زمین ناپایدار ایستاده‌اید.
حتی ممکن است احساس کنید که هیچکس شما را درک نمی‌کند، که می‌تواند منجر به افسردگی شود. برای پاکسازی و متعادل کردن چاکرای ریشه شما باید روی تصاویری مثل خانه، خانواده، زمین یا احساس امنیت و آرامش در درون خود مدیتیشن کنید.
محل چاکرا ریشه پایه ستون فقرات، در ناحیه دنبالچه
آنچه کنترل می‌کند مسائل مربوط به بقا مانند استقلال مالی، پول و غذا
رنگ قرمز
عنصر زمین
سنگ هماتیت
نحوه پاکسازی چاکرا ریشه
تکرار جملات تاکیدی مثبت: تکرار جملات تاکیدی مثبت به شکستن الگوهای قدیمی و ایجاد فضای جدید کمک می‌کند. برای پاکسازی این چاکرا جملات تاکیدی مربوط به ایمنی را تکرار کنید. نمونه‌هایی از این جملات عبارتند از: “من بدنم را دوست دارم”، “من از نظر مالی اوکی هستم”، “من آدم امنی هستم”. وقتی این جملات را تکرار می‌کنید، تغییری در رفتار، الگوها و احساس امنیت و ثبات خود خواهید دید.
بخور و روغن‌های ضروری مولادهارا را بسوزانید: برای پاکسازی چاکرای ریشه، سوزاندن شمع‌ها، روغن‌های ضروری خاک، گل سرخ، چوب سدر، زنجبیل، فلفل سیاه و چوب صندل را امتحان کنید.
2. چاکرا خاجی (سوادیستانا)
چاکرای خاجی (Sacral Chakra) که در زبان سانسکریت سوادیستانا (Svadhisthana) نیز نامیده می شود، در زیر ناف شما قرار دارد. این چاکرا با خلاقیت، تمایلات جنسی، قدرت شخصی، تعادل عاطفی، شهود و انرژی فیزیکی مرتبط است و به ما کمک می‎کند تا نحوه ارتباط ما با عواطف خود و عواطف دیگران را بهتر بشناسیم. وقتی چاکرای خاجی متعادل باشد، احساس شادی، سرزنده بودن، دلسوز بودن و رضایت خواهید داشت.
اما اگر با انسداد یا عدم تعادل در چاکرا خاجی مواجه باشید، از نظر عاطفی ناامید و متحجر خواهید بود. همینطور با کمبود انرژی و خلاقیت و وسواس فکری جنسی روبرو خواهید شد. علاوه‌براین اگر چاکرای خاجی به خوبی کار نکند، دچار اضطراب یا افسردگی می‌شوید.
محل چاکرا خاجی پایین شکم زیر ناف
آنچه کنترل می‌کند احساس فراوانی، رفاه، لذت و تمایلات جنسی
رنگ نارنجی
عنصر آب
سنگ چشم ببر
نحوه پاکسازی چاکرا خاجی
وضعیت‌هایی را تمرین کنید که چاکرای خاجی را تثبیت می‌کنند: حرکات یوگا به شما کمک می‌کند تا با خود فیزیکی و معنوی‌تان ارتباط برقرار کنید. تنفس آگاهانه را تمرین کنید و در عین حال تنش را از بدن و ذهن خود دور کنید.
سوزاندن بخور و اسانس سوادیستانا: احیای احساسات و خلاقیت با رایحه درمانی نیز امکان‌پذیر است. رایحه‌هایی مانند هل، اکالیپتوس، بابونه، نعناع، نعناع هندی، یلانگ یلانگ، گل رز یا مریم گلی ممکن است چاکرای خاجی را بیدار کنند.
تکرار جملات تاکیدی مثبت در مورد احساسات و خلاقیت: جملات تاکیدی به ما کمک می‌کند تا با شکستن عادت‌های قدیمی، عادات جدیدی بسازیم. نوشتن یا خواندن جملات تاکیدی راهی عالی برای بیدار کردن چاکرای خاجی است. از جملات تاکیدی برای چاکرای خاجی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: “من خلاقیت دارم”، “من شادی و رضایت را تجربه خواهم کرد”، “من افرادی را جذب خواهم کرد که دوستم داشته باشند و از من حمایت کنند”.
3. چاکرا شبکه خورشیدی (مانیپورا)
چاکرای سوم، چاکرای شبکه خورشیدی (Solar Plexus Chakra) است که از توانایی شما در داشتن اعتماد‌به‌نفس و کنترل زندگی خود صحبت می‌کنند. این چاکرا در زبان سانسکریت Manipura نامیده می‌شود و بین ناف و پایین قفسه سینه قرار دارد. در این چاکرا همه چیز در مورد عزت‌نفس، اعتماد‌به‌نفس، صادق بودن با خود، تصمیم‌گیری بر اساس واقعیت‌ها به جای احساسات است. اگر چاکرای شبکه خورشیدی شما مسدود شده باشد، ممکن است احساساتی مثل شرم و شک نسبت به خود را داشته باشید.
 همینطور کسانی که با انسداد چاکرای شبکه خورشیدی روبرو باشند، در باور خود مشکل دارند، مسئولیت بیش‌از‌حد اعمال دیگران را بر عهده می‌گیرند یا نمیدانند چگونه نه بگویند. علاوه‌براین وقتی این چاکرا نامتعادل باشد، فرد کمال‌گرایی و عزت‌نفس پایین خواهد داشت و دچار عصبانیت و افسردگی می‌شود. متعادل کردن این چاکرا به شما کمک می‌کند اعتماد به نفس، تمرکز و بهره‌وری بیشتری داشته باشید. کسانی که چاکراهای خاجی آن‌ها مسدود نباشد، در بیان خود واقعی راحت‌ترند.
محل چاکرا شبکه خورشیدی بالای شکم در ناحیه معده
آنچه کنترل می‎کند ارزش خود، اعتماد به نفس و عزت نفس
رنگ زرد
عنصر آتش
سنگ کهربا
نحوه پاکسازی چاکرای شبکه خورشیدی
مدیتیشن: مدیتیشن موثرترین راه برای پاکسازی چاکرا است. برای پاکسازی این چاکرا سعی کنید، مدیتیشن زیر نور زرد روشن را تصور کنید. این تصویر را برای چند دقیقه در ذهن‌تان نگه دارید تا انرژی در شما جریان یابد. نفس عمیق بکشید و احساس کنید انرژی در شما و دنیای اطراف شما جریان دارد. ما قبلا نحوه مدیتیشن در خانه به طور کامل توضیح داده‌ایم. پیشنهاد می‌کنیم مطلب مربوطه را مطالعه کنید.
استفاده از روغن‌های ضروری: ریختن چند قطره روغن‌ ضروری مانند گل رز، بابونه، میخک، لیمو و فلفل سیاه در حمام آب گرم می‌تواند به آرامش اعصاب شما کمک کند.
4. چاکرا قلب (آناهاتا)
آناهاتا (Anahata) یا چاکرای قلب پلی بین چاکراهای پایینی (مرتبط با مادیات) و چاکراهای بالایی (مرتبط با معنویت) است. این چاکرا در قفسه سینه شما درست در جایی که قلب شما قرار دارد، یافت می‌شود. همانطور که از نام آن پیداست، این چاکرا به عنوان مرکز احساسات و عشق می‌تواند بر توانایی ما بر دریافت عشق و عشق‌ورزی تأثیر بگذارد.
مانند چاکراهای دیگر، اگر مراقب خودمان نباشیم، این چاکرا نیز می‌تواند مسدود شود. هنگامی که این چاکرا متعادل باشد، احساسات دوستانه، شفقت و دلسوزانه، انگیزه و همدلی و مراقبت بیشتری خواهید داشت.
محل چاکرا قلب مرکز قفسه سینه، درست بالای قلب
آنچه کنترل می‎کند عشق، شادی و آرامش درونی
رنگ سبز
عنصر هوا
سنگ رز کوارتز
نحوه پاکسازی چاکرا قلب
جملات تاکیدی مثبت: جملات تاکیدی مثبت ممکن است به رشد انرژی مثبت چاکرای چهارم کمک کند. این‌ جملات ممکن است یادداشت‌های کوچکی روی آینه حمام یا صفحه نمایش کامپیوتر باشند. شما باید همیشه این جملات تاکیدی مثبت را تکرار کنید: “من دوست دارم”، “قلب من برای عشق همیشه باز است”، “من خودم را دوست دارم و می‌پذیرم”، “من در نعمت زندگی می‌کنم و همیشه سپاسگزارم”، “من خود و دیگران را می‌بخشم”.
از سنگ‎های شفابخش استفاده کنید: سبز و صورتی رنگ‌های غالب مرتبط با چاکرای قلب هستند. حمل سنگ‌های شفابخش به شما کمک می‌کند فرکانس چاکرای قلب را تنظیم کنید زیرا آنها فرکانس‌های انرژی خاص خود را دارند. شما می‌توانید چاکرای قلب را با استفاده از سنگ‌های قیمتی مانند رز کوارتز، کلسیت سبز، تورمالین سبز یا آونتورین سبز باز کنید.
مانتراهایی را بخوانید که به شما کمک می‌کند بیشتر عشق بورزید: مانتراها صداها، کلمات یا عباراتی مقدس هستند که به مدیتیشن کمک می‌کنند. چاکرای قلب با خواندن مانتراهای مربوط به عشق متعادل می‌شود. برای پیوند دادن انرژی خود با عشق، نفس عمیقی بکشید و مانترای مهر و شفقت را با صدای بلند بخوانید. مانترا ممکن است به آرامی یا با صدای بلند گفته شود.
5. چاکرا گلو (ویشودا)
چاکرای گلو که با نام ویشودا (Vishuddha) نیز شناخته می شود، در زبان سانسکریت به معنای خالص است. شما می توانید آن را در گلو درست در کنار غده تیروئید بیابید. این چاکرا با ارتباطات، فکر، درون‌نگری، صداقت، ابراز وجود و رویاها مرتبط است و توانایی ما را برای برقراری ارتباط با قدرت شخصی خود کنترل می‌کند. هنگامی که چاکرا مسدود می‌شود، ساکت، ضعیف، ترسو و ناتوان از بیان افکار خود خواهید بود.
وقتی متعادل باشیم، به ما کمک می‌کند صادقانه با دیگران (و خودمان) صحبت کنیم، افکار درونی خود را کشف کنیم تا بینش عمیق‌تری نسبت به مشکلات خود به دست آوریم. همینطور به ما کمک می‌کند خوب بنویسیم و شیوا صحبت کنیم. اساسا وقتی چاکرای گلوی شما به خوبی کار می‌کند، مهارت‌های ارتباطی خوبی دارید.
محل چاکرا گلو مرکز قفسه سینه، درست بالای قلب
آنچه کنترل می‎کند ارتباط، ابراز وجود و حقیقت
رنگ آبی روشن و فیروزه ای
عنصر صدا و موسیقی
سنگ آکوامارین
نحوه پاکسازی چاکرای گلو
مراقبه ذهنی را تمرین کنید: آرام کردن ذهن اولین قدم برای ارتباط با حقیقت درونی ماست. با تمرکز بر نفس، تکنیک “تنفس ذهنی” به آرام کردن افکار شما کمک می‌کند. به خود یادآوری کنید که با هر بازدم نفس بکشید و به آرامی اجازه دهید ایده‌ها و حواس‌پرتی‌ها شما از بین روند.
تنفس آگاهانه دشوارتر از آن چیزی است که به نظر می‌رسد، به خصوص اگر فقط پنج دقیقه فرصت دارید تا به تمرین اختصاص دهید. مدیتیشن ذهن آگاهی با تمرین ساده‌تر می‌شود و به ما امکان می‌دهد حالت آرامش و تمرکز را در خود پرورش دهیم. ما یاد می‌گیریم که مستقیم‌تر با درون خود ارتباط برقرار کنیم.
تکرار جملات تاکیدی مثبت: با تکرار جملات مثبت، عادات قدیمی تغییر کرده و عادت‎های جدید را ایجاد می‌کنید. چاکرای گلو ممکن است با خواندن جملات تاکیدی که گشاده‌رویی و صداقت را ترویج می‌کند، باز شود. در اینجا چند مثال آورده شده است: «من شنونده فعالی هستم»، «وقتی حرفم را می‌زنم در آرامش هستم»، «وقتی حرفم را می‌زنم بسیار مطمئن هستم»، «مرزهای روشنی تعیین می‌کنم».
ژست‌هایی را تمرین کنید که به شما کمک می‌کند این چاکرا را باز کنید: آساناها یا ژست‌های یوگا، جنبه‌های معنوی و فیزیکی بدن را یکپارچه می‌کنند. آساناهایی که بر تنفس تمرکز می‎کنند ممکن است به کاهش تنش در گلو و تیروئید و همچنین افزایش انرژی در منطقه کمک کنند.
6. چاکرا چشم سوم (آجنا)
همانطور که در بدن به سمت بالا حرکت می‌کنیم، به ارتباط با خدا نزدیکتر می‌شویم. آجنا (Ajna) یا چاکرای چشم سوم، توانایی ما را برای دیدن تصویر بزرگ و اتصال به شهود کنترل می‌کند. شما می‌توانید آن را به عنوان چشم روح در نظر بگیرید زیرا اطلاعات را فراتر از سطح ثبت می‌کند.
چاکرای چشم سوم بین ابروها قرار دارد و مسئولیت شهود، تخیل، تفکر بالاتر و خلاقیت ما را بر عهده دارد و با حس ششم یا روشن‌بینی ما همراه است. این چاکرا با خودشناسی، بینش و هوش نیز مرتبط است. هنگامی که چاکرای چشم سوم شما انسدادی ایجاد می‌کند، باعث می‌شود شما احساس گیرکردگی کنید، نتوانید مسیر روشنی را ببینید، خودپسند باشید و از موفقیت بترسید.
علائم فیزیکی شامل خستگی چشم، تاری دید و سردرد است. وقتی چاکرا متعادل باشد، هم از نظر عاطفی و هم از نظر جسمی احساس سرزندگی و اعتماد به نفس بیشتری خواهید داشت.
محل چاکرا چشم سوم پیشانی بین چشم‌ها (چاکرای ابرو نیز نامیده می‌شود)
آنچه کنترل می‎کند شهود، تخیل و خرد
رنگ آبی تیره و بنفش
عنصر نور
سنگ آمیتیست
نحوه پاکسازی چاکرای چشم سوم
یاد بگیرید که چگونه سکوت را در آغوش بگیرید: سکوت در اکثر مراقبه‌ها مهم است، اما در پاکسازی چشم سوم بسیار مهم‌تر است. زیرا از طریق مدیتیشن، شما قادر خواهید بود به شهود و دانش درونی خود به روشی که شبیه “نجوا” به نظر می رسد، دسترسی پیدا کنید. برای دسترسی به ظرفیت چاکرای چشم سوم برای «دیدن فراتر از مکان و زمان»، ذهن باید بسیار آرام و ساکت باشد. این به این دلیل است که چاکرای چشم سوم با ادراک فراحسی مانند توانایی روانی مرتبط است.
شهود خود را تقویت کنید: برای پاکسازی چشم سوم و حفظ تعادل آن، بهبود جریان شهود و تفکر شهودی ضروری است. با نوشتن افکار و احساسات خود، تمرین مراقبه ذهن آگاهی، گذراندن زمان بیشتر در طبیعت، اجتناب از تفکر بیش از حد و استفاده از تمام حواس پنج گانه خود برای مشاهده هر چه بیشتر دنیای اطراف به این هدف دست یابید.
از کریستال‌ها استفاده کنید: برای بیدار کردن چاکرای چشم سوم، به دنبال کریستال‌هایی باشید که به رنگ آبی یا بنفش هستند. هنگام دراز کشیدن و مدیتیشن، یک کریستال کوچک بین چشمان خود روی پیشانی خود قرار دهید. به دنبال کریستال‌های آمیتیست، یاقوت کبود، لاجورد و سوژیلیت باشید.
7. چاکرا تاج (ساهاسرارا)
ساهاسرارا (Sahasrara) یا چاکرای تاج، بالاترین چاکرا است که در بالای سر شما قرار دارد. این چاکرا نشان‌دهنده توانایی ما برای ارتباط کامل معنوی است و با خرد مرتبط است. همینطور نوعی آگاهی ماورایی را به ارمغان می‌آورد و شما را برای حل مشکلات، دستیابی به چیزهای بزرگ و ایجاد تغییر در زندگی مردم سوق می‌دهند.

محل چاکرا تاج سر بالای سر
آنچه کنترل می‎کند زیبایی درونی و بیرونی، ارتباط معنوی
رنگ بنفش و سفید
عنصر شعور الهی
سنگ کوارتز شفاف
نحوه پاکسازی چاکرای تاج
تکرار جملات تاکیدی مثبت: جملات تاکیدی به ما کمک می‌کند تا اهدافی را ایجاد کنیم که الگوهای قدیمی را شکسته و مغز ما را به روی ایده‌ها و دیدگاه‌های جدید باز کند. جملات تاکیدی ممکن است با صدای بلند، ذهنی یا روی کاغذ تکرار شوند تا به شما در بیدار کردن چاکرای تاج کمک کنند. چند نمونه از جملات مهم برای چاکرای سر عبارتند از: “من احساس می کنم به خود برترم متصل هستم”، “من کامل و الهی هستم”، “من امتداد جهان خود هستم”.
درونی‌ترین خود را پیدا کنید: به عنوان نوعی مدیتیشن، تنفس آگاهانه ممکن است برای آرام کردن ذهن و باز کردن چاکرای تاج استفاده شود. در حالت ساواسانا یا در حالت ایستاده با پاهای ضربدری، چشمان خود را ببندید. هنگام دم و بازدم، به نفس خود توجه کنید. ذهن خود را باز نگه دارید و ایده‌های خود را به محض ظهور و ناپدید شدن بررسی کنید. در نهایت، هنگامی که با خود برتر خود ارتباط برقرار می‌کنید، احساس معنویت خواهید کرد.
بخور و روغن‌های ضروری ساهاسوارا را بسوزانید: راه‌های مختلفی وجود دارد که می‌توانیم چاکرای تاج خود را بیدار کنیم و از طریق رایحه درمانی با انرژی الهی ارتباط برقرار کنیم. با استنشاق مر، کافور و کندر که دارای رایحه‌های روشن‌کننده هستند، به چاکرای تاج خود متصل شوید.
آیا چاکراها بر سلامتی ما تأثیر می‌گذارند؟
چاکراها با اندام‌ها و غدد ناحیه خاصی که در آن قرار دارند مرتبط هستند. به این ترتیب، آنها تأثیر زیادی بر سلامت، وضعیت روانی و روابط ما با دیگران دارند. بر اساس عوامل مختلفی مانند سبک زندگی، محیط اطراف، تجربیات گذشته و غیره، چاکراها می توانند متعادل یا غیرمتعادل باشند.
افرادی که به چاکراها اعتقاد دارند استدلال می‌کنند که عدم تعادل در چاکراهای افراد ممکن است سلامت آنها را تضعیف کند. به عنوان مثال، عدم تعادل در چاکرای ناف ممکن است بر هضم غذا یا توانایی فرد در مدیریت احساسات تأثیر بگذارد.
چگونه بفهمم چاکراهای من مسدود شده‌اند؟
از آنجایی که چاکراها به هم مرتبط هستند، وقتی یکی از آنها نامتعادل باشد، باعث اختلال در عملکرد چاکراهای دیگر نیز می‌شود. این موضوع باعث می‌شود فرد احساس قطع ارتباط، اضطراب، ترس کنند.
وقتی چاکراهای شما به درستی کار نکنند، این موضوع می‌تواند تأثیر مستقیمی بر سطح انرژی شما داشته باشد. ممکن است با مشکلاتی مثل عدم انگیزه برای انجام کاری، اضطراب یا ترس روبرو شوید. اگر متوجه شده‌اید که همیشه خسته هستید، بیماری مزمن را تجربه می‌کنید، یا برای مدت طولانی احساس اضطراب یا غم دارید، ممکن است به دلیل مسدود شدن چاکراها باشد. یکی‌دیگر از علائمی که نشان می‌دهد ممکن است چاکراهای شما مسدود شده باشند، این است که رویاهای شما به همان سرعتی که امیدوار بودید، محقق نشود.
علم در مورد چاکراها چه می‌گوید؟
هیچ مدرک علمی وجود چاکراها به معنای معنوی را تایید نمی‌کند. با این حال، برخی از دانشمندان استدلال کرده‎اند که آنها با اجزای فیزیکی بدن، به ویژه در سیستم عصبی مطابقت دارند.
سیستم عصبی از مغز و ستون فقرات فرد تشکیل شده است که حاوی اعصاب است. این اعصاب از ستون فقرات به صورت دسته‌هایی منشعب می‌شوند و به سایر نواحی بدن متصل می‌گردند. چاکراهای اولیه، که در پایین ستون فقرات قرار دارند، ممکن است با سیستم عصبی مرکزی مطابقت داشته باشند. ارتباط آنها با جنبه‌های خاص سلامت ممکن است به شبکه‌های عصبی مختلف مرتبط باشد. با این حال، همه با این تفسیر موافق نیستند و باید تحقیقات علمی بیشتری انجام شود.
چگونه چاکراهای بدن خود را متعادل کنیم؟
هر چاکرا با فرکانس و سرعت خاصی می‌چرخد. این فرکانس و سرعت می‌تواند به دلیل عوامل مختلفی مانند رژیم غذایی، سبک زندگی، الگوهای فکری و غیره تغییر کند. عدم تعادل در چاکرا می‌تواند شروع به ایجاد مشکلاتی در سلامت شما شود. تصور کنید اگر یک لامپ 50 واتی برق 500 وات یا 10 وات را دریافت کند، چه اتفاقی می افتد؟! هنگامی که ما در مورد تعادل یا بیدار کردن چاکراها صحبت می کنیم، به این معنی است که آنها را به سرعت عادی خود بازگردانیم.
بهترین راه برای رفع انسداد چاکراها برای هرکسی متفاوت خواهد بود، و این یک مسئله آزمون و خطا است تا بفهمید کدام روش برای شما مناسب است. در اینجا چند ابزار و تکنیک محبوب برای پاکسازی و متعادل کردن چاکرا آورده شده است:
رژیم غذایی
خوشبختانه رژیم غذایی متعادل به ایجاد تعادل در عناصر بدن کمک می‌کند. پس رژیم غذایی خود را طوری تنظیم کنید که غذاهای همرنگ چاکرایی که به دنبال متعادل کردن آن هستید، بیشتر باشد. سعی کنید غذاهای قرمز رنگ بیشتری مانند گوجه فرنگی، تربچه، هندوانه، فلفل و انار را به رژیم غذایی خود بگنجانید.
رنگ‌ها
به غریزه خود اجازه دهید در انتخاب رنگ لباس شما را راهنمایی کند. رنگ‌ها و فرکانس‌های خاصی وجود دارند که با هر یک از مراکز انرژی ما به روشی مشابه طنین‌انداز می‌شوند. برای مثال، اگر احساس راحتی نمی‌کنید، ممکن است به این دلیل باشد که چاکرای ریشه شما با بقیه چاکراهای شما هماهنگ نیست. پوشیدن لباس قرمز ممکن است در این زمان ایده خوبی باشد.
آساناها
آساناها به تحریک چاکراها و بهبود عملکرد آنها کمک می‌کنند و راه را برای چاکراها باز می‌کنند.
تنفس
تنفس به افزایش جریان پرانا در بدن کمک می‌کند و پرانای کهنه را از بین می‌برد.
مدیتیشن
بسیاری از افراد برای رفع انسداد چاکراها مدیتیشن انجام می‌دهند. مدیتیشن چاکرا ذهن را آرام می‌کند و به فرد کمک می‌کند تا انرژی را به سمت نقطه‌ای مشکل‌ساز در سیستم چاکرا متمرکز کند.
مودراها
مودرا حرکات دستی است که معمولا در یوگا و مدیتیشن انجام می‌شود تا انرژی را در جایی که بیشتر مورد نیاز است متمرکز کند. برای متعادل کردن چاکراها، عنصر موجود در بدن را با انجام مودرا مربوطه متعادل می‌کنیم.
روغن‌های ضروری
شما می‌توانید از روغن‌های ضروری برای متعادل کردن چاکراها استفاده کرد زیرا آنها فرکانس خاصی ارتعاش می‌کنند.
تجسم
مؤثرترین ابزارتجسم است. تصور کنید انرژی را از مرکز زمین گرفته و هر نقطه انرژی را با رنگ، تن و فرکانس مناسب تمیز کنید.
خلاصه
هفت چاکرا نقاط قدرتمندی در بدن هستند که به شما کمک می‌کنند تعادل فیزیکی و عاطفی سالمی را در زندگی حفظ کنید. به همین دلیل باید به طور منظم این مراکز انرژی را مشاهده کنید و زمانی را از روز شلوغ خود را صرف بهبود آن نمایید. ما در بالا در مور اینکه چاکرا چیست و چاکراهای بدن کدامند، توضیح دادیم.

فلوطین

فلوطین (Plotinus) (204/205 – 270 م.) آخرین فیلسوف از فلاسفه یونان باستان است که فلسفه او به موازات فلسفه ارسطو، در فلسفه مسیحی و اسلامی تأثیرگذار بوده است. اندیشه های فلوطین در مکتوبات متفکران اسلامی قابل پیگیری است، اگر چه تا چندی پیش، این تأثیرات را به اشتباه از فلسفه افلاطون و ارسطو می دانستند. به عنوان مثال کتاب «اثولوجیا» که بخشی از اندیشه های فلوطین است، به اثولوجیای ارسطو معروف بوده. وی شاگرد «آمونیاس ساکاس» از فیلسوفان مکتب اسکندرانی بود که اندیشه‌های افلاطونی را یازده سال نزد او فرا گرفت. او برای کسب معرفت، سفری به همراه امپراتورگردیانوس، امپراتور روم – که برای فتح ایران عازم مناطق شرقی شده بود – ، به ایران و هند داشت، اما بر اثر مرگ امپراتور در میانرودان، از همانجا به انطاکیه و سپس به رم بازگشت و حلقه دروس فلسفی خود را تشکیل داد. مجموعه دست نوشته های او توسط شاگردش « فرفوریوس» در کتابی به نام «انئادها» یا به عربی «‌تاسوعات‌» که شامل بر شش بخش نه تایی است، جمع آوری شده است.

اندیشه‌های فلوطین در حوزه­‌ی زیبایی‌‌شناسی، برساخته‌ای از اندیشه‌های فلسفی اوست که غالباً متأثر از نظام فکری افلاطون است. چنانکه از بن‌مایه و ساختار اصلی دستگاه فلسفی او شناختی حاصل آید، آنگاه می‌توان رهیافت دقیقی در بازشناخت تفکرات زیبایی‌شناسی او در حوزه محسوسات و معقولات نیز بدست آورد. در این پژوهش، نگارنده با روش «توصیفی ـ تحلیلی»، ابتدا به بررسی و معرفی بدنه اصلی تفکر فلسفی فلوطین پرداخته و سپس با رجوع به رساله ششم از انئاد اول (در باره‌ی زیبایی)، رساله هشتم از انئاد پنجم (در باره‌ی زیبایی معقول)، و رساله هفتم از انئاد ششم (ایده‌های کثیر چگونه پیدا شدند؟)، نظرگاه فلوطین را در باب زیبایی محسوس و معقول، مورد بررسی قرار داده است.

اندیشه‌های فلسفی فلوطین، آمیخته‌ با مباحث متافیزیکی و عرفانی است و به تصریح شاگردش فرفوریوس، وی زندگی عارفانه و به دور از تعلقات مادی را به عنوان راهی برای سیر و سلوک برگزیده بود. در فلسفه فلوطین، هم نهادگی و مساوقت میان «زشتی و بدی» و از طرف دیگر «هستی، نیکی و زیبایی» را می‌توان به عنوان یکی از دریافت های اصلی او برشمرد. دیدگاه او در مورد زیبایی معقول و محسوس، قابل تأمل است و اختلافاتی نیز با اندیشه‌­های افلاطون و ارسطو دارد.

زبده اندیشه‌های فلوطین تأثیر‌گذارترین اندیشه‌ در تفکر مسیحی، فلسفه و تصوف اسلامی و مؤلفه‌های زیبایی‌شناسی در هر یک از این حوزه‌هاست که بعدها توسط متفکرین اروپایی با عنوان فلسفه نوافلاطونی مطرح گردید تا با این وجه تسمیه، وجوه شباهت و تفاوت آن با فلسفه افلاطون مشخص گردد. از خصوصیات اصلی اندیشه نو­افلاطونی (اندیشه‌های مابین دوره ارسطو و آموزه های مسیحیت) می‌توان به اعتبار­بخشی به جهان ماوراء و تمرکز بر بی‌‌نیازی از دنیای مادی و سرشار از شر و بدی اشاره کرد. غایت فلسفه فلوطین گسستن از عالم مادی و تعالی و صعود انسان به بالاترین مرتبه هستی و یگانگی و ذوب در امر مطق (واحد) است.

یگانگی وجود و وحدت وجود محمدباقر صدر کاملا سیاسی و مبتنی بر جهان‌بینی فلوطینی است. شهید سید محمد باقر صدر از علمای خوش فکر و صاحب نظر عصر حاضر در دهم اسفند سال 1313 در کاظمین به دنیا آمد. هوش سرشار باعث شد تا پیش از 20 سالگی تحصیلاتش را به پایان برساند و تدریس را آغاز کند.

مشارکت در تشکیل حزب الدعوة الاسلامیة، صدور فتوای حرمت عضویت مسلمانان در حزب بعث عراق و برپایی راهپیمایی و تظاهرات در شهرهای شیعه‌نشین جنوب عراق و بغداد بخشی از فعالیت‌های سیاسی وی بود. این اقدامات سبب شد که دولت عراق او و خواهرش را دستگیر و به شهادت برساند.

آن چه از شهیدصدر درباره آیت‌الله خمینی معروف شده،‌ جمله‌ای است که از اولین روزهای پیروزی انقلاب از شاگردان شهیدصدر در ایران نقل شد و شهرت یافت: «ذوبوا فی الامام الخمینی کما ذاب هو فی الاسلام». این همان عبارتی است که رهبر کنونی جمهوری‌اسلامی آیت‌الله خامنه‌ای در خطبه‌های نمازجمعه 21 فروردین 1366 آن را نقل کرده و گفته است: «این چه روشن‌بینی عمیق و عظیمی است؟! این چه شجاعتی است که انسان در عراق زیر سایه‌ی سنگین کدر ظلمانی آن حکومت مجرم و رژیم پلیسی و اختناق شدید بنشیند و این جور قوی حرف بزند و از انقلاب اسلامی ایران و از رهبر این انقلاب ستایش بکند؟!»

اگرچه این همه آنچه شهید صدر درباره آیت‌الله خمینی گفته،‌ نیست و در نامه‌ها و نوشته‌های وی تعابیر گوناگونی درباره انقلاب اسلامی ایران و به‌طور ویژه بنیانگذار جمهوری‌اسلامی وجود دارد که بیانگر مفاهیم ارزشمندی در تاریخ انقلاب اسلامی است؛ اما بی‌گمان این مشهورترین و تاریخی‌ترین جمله‌ای است که از سوی آن متفکر خلاق صادر شده است.

با این همه کمتر کسی می‌داند که این عبارت مأخوذ از نامه‌ای از شهید صدر است که آن را در خطاب به گروهی از شاگردان خود که به ایران هجرت کرده بودند، فرستاده بود. ترجمه متن کامل این نامه را در ادامه مورد اشاره قرار می‌گیرد:

بسم الله الرحمن الرحیم

فرزندان و عزیزانم!

خدا شما را در پرتو نظارت دائمی خویش محافظت فرماید. درود و رحمت و برکات خدایی بر همه شما باد.

 من این نامه را در لحظات گرانقدری برای شما می‌نویسم که اسلام به دست توانای ملت مسلمان ایران و با رهبری امام خمینی -دام ظله- و همیاری سایر نیک‌مردان و علمای اعلام به پیروزی قاطع و شگفتی در تاریخ معاصر ما دست یافته است.

اینک رؤیاها به حقیقت پیوستند، آرزوها جامه عمل پوشیدند و اندیشه‌ها چونان آتشفشانی خروشان بساط ستمکاران را برچیدند؛ و این‌ها همه بدان منظور انجام شد که دولت حق و حکومت اسلام در زمین برپا شود.

ما امروز شاهد شکسته شدن صولت ستمکاران و استعمارگران هستیم؛ همان‌ها که اسلام را زندانی کرده و از نشر و گسترش آن بیمناک بودند اما درب‌های این زندان با بازوی جوانمردان ایرانی شکست؛ جوانمردانی که از مرگ نمی هراسند و تهدیدهای گردنکشان آنان را از راهی که آغاز کرده‌اند، باز نمی‌دارد.

آری، اسلام از چنگال طاغوت رهایی یافته و می‌رود تا کاخ همه ستمگران را به لرزه درآورد و در جان‌های همه مسلمانان، در شرق و غرب زمین، روحی جدید و آرمان‌هایی نوپدید آورد.

 در حال حاضر بر فرد فرد شما عزیزان -که سعادت زیستن در سایه این نظام ارزشمند اسلامی را یافته‌اید- واجب است که تمام توان و امکانات خود را به کار گیرید و همه آنچه را در اختیار دارید، برای تحقق این تجربه گرانقدر بذل نمایید و بدانید که گذشت و فداکاری، در آنجا که سخن از بنای استوار اسلام است، مرز و حد ندارد. بخشش و جانبازی، در آنجا که پرچم اسلام برافراشته شده، نباید متوقف شود.

 امروز ساختن این بنای جدید به همکاری و همراهی شما نیاز دارد، پس دریغ مدارید!

و نیز باید دانسته شود که مرجعیّت امام خمینی که ایران امروز در تبلور آرمان‌های اسلامی خود، مرهون آن است باید به دقت مورد توجه قرار گیرد.

 همه شما باید بر گرد این شخصیت ارزنده فراهم آیید، با پاکدلی تمام از مصالح مربوط به ایشان حمایت نمایید و در وجود او ذوب شوید؛ آن‌چنان که او در اسلام ذوب شده است!

در مرجعیت شایسته، مسأله شخص مطرح نیست، بلکه باید هدف و راه رسیدن به آن در نظر گرفته شود. پس هرگاه مرجع تقلیدی در این مسیر گام گذارد و به اهداف مرجعیت شایسته اندیشید، بر همگان لازم است که در کنار او قرار گیرند و او را یاری رسانند.

نکته مهم این است که در حال حاضر مقام مرجعیت در ایران باید از هرگونه رفتار یا گفتاری که به ضعف و سستی آن بینجامد، به دور باشد و همه تلاش‌ها باید در جهت حفظ این نهاد مقدس به کار گرفته شود.

خداوند از شما دستگیری کند. دیدگان شما را از این پیروزی روشن فرماید، همه شما را در پناه خویش نگاهداری فرماید و شما را اندوخته‌های عالم اسلامی قرار دهد. سلام و رحمت و برکات خداوندی بر شما ای دوستان خوب من.

 امضا: پدر شما

منبع: کتاب زندگی و افکار شهید صدر، آیت‌الله سیدکاظم حائری؛ صص 154 و 155

برداشت صدر از اصل‌ولایت‌فقیه و نظامنامه‌ی جمهوریت‌اسلام که با اقتصادنا و فلسفتنا مشهود و منظور از ما شهروندان دولت‌ملت اسلامی است کاملا گنوسی بوده و صد البته مصادیق با باورها و اعتقادات عالم مسیحی متفاوت و بعضا متضاد است. در نظر صدر یگانه مصداق اعیان انتزاعی و عقیدتی اقنوم واحد اسلام است.

سیاست گنوسی تئوکراسی و استبداد محض است. خردگرایی در چنین نظامی دشمنی با خداوند است. حکومت کلیسا در قرون وسطای مسیحی از نمونه‌های عملی و تاریخی حاکمیت گنوسی است. آن‌چه که به عنوان حاکمیت agonistic در دنیای مدرن قابل شناسایی است دموکراسی بوده و البته بدترین نوع حکومت در منظر سقراط است. سقراط حد واسط دموکراسی و دیکتاتوری را مبنای توجیه سیاسی اریستوکراسی قرار داده است که به لحاظ ماهوی بسیار نزدیک به قاعده‌ی کلامی امربین‌الامرین می‌باشد.

اقنوم عقل به نظر اینجانب در سیاست اسلامی عقل اجتماعی و اجتماع و اقنوم نفس ایگوی منفرد و وحید انسان‌ها و فردیت و نه شخصیت انسان است. انسان بدون کارکرد اجتماعی در اقنوم نفس قابل تحلیل و بررسی است.

داستان ضحاک ماردوش

یکی از پرکشش‌ترین داستان‌های شاهنامه فردوسی، داستان ضحاک ماردوش است؛ شخصیتی اهریمنی از دشت سواران نیزه‌گذار که با کشتن پدرش، جانشین او شد، جمشید را به دو نیم کرد و هزار سال بر ایران حکومت کرد. سرانجام با قیام کاوه و سربرآوردن فریدون به حکومت اهریمنی ضحاک پایان داده شد. فریدون ضحاک را در کوه البرز به بند کشید تا جهانی از شر او بیاسایند.سیاهی شخصیت ضحاک یا اژیدهاک در اسطوره‌ها نیز دست کمی از روایت شاهنامه ندارد. ضحاک در اساطیر ایرانی اژدهای سه سر سه پوزه شش‌چشمی است که به دست فریدون کشته می‌شود و ظلم اهریمنی او به پایان می‌رسد.

ضحاک فرزند امیری نیک سرشت و دادگر به نام« مرداس» بود. اهریمن که در جهان جز فتنه و آشوب کاری نداشت کمر به گمراه کردن ضحاک جوان بست. به این مقصود خود را به صورت مردی نیکخواه و آراسته درآورد و پیش ضحاک رفت و سر در گوش او گذاشت و سخنهای نغز و فریبنده گفت. ضحاک فریفته او شد. آنگاه اهریمن گفت: « ای ضحاک، می خواهم رازی با تو درمیان بگذارم. اما باید سوگند بخوری که این راز را با کسی نگویی.» ضحاک سوگند خورد.اهریمن وقتی مطمئن شد گفت: « چرا باید تا چون تو جوانی هست پدر پیرت پادشاه باشد؟ چرا سستی می کنی؟ پدرت را از میان بردار و خود پادشاه شو. همه کاخ و گنج و سپاه از آن تو خواهد شد.»

ضحاک که جوانی تهی مغز بود دلش از راه به در رفت و در کشتن پدر با اهریمن یار شد. اما نمی دانست چگونه پدر را نابود کند. اهریمن گفت: « غم مخور چاره این کار با من است.» مرداس باغی دلکش داشت. هر روز بامداد برمی خواست و پیش از دمیدن آفتاب در آن عبادت می کرد. اهریمن بر سر راه او چاهی کند و روی آن را با شاخ و برگ پوشانید. روز دیگر مرداس نگون بخت که برای عبادت می رفت در چاه افتاد و کشته شد و ضحاک ناسپاس بر تخت شاهی نشست.

چون ضحاک پادشاه شد، اهریمن خود را به صورت جوانی خردمند و سخنگو آراست و نزد ضحاک رفت و گفت: « من مردی هنرمندم و هنرم ساختن خورشها و غذاهای شاهانه است.» ضحاک ساختن غذا و آراستن سفره را به او واگذار کرد. اهریمن سفره بسیار رنگینی با خورشهای گوناگون و گوارا از پرندگان و چهارپایان، آماده کرد. ضحاک خشنود شد. روز دیگرسفره رنگین تری فراهم کرد و همچنین هر روز غذای بهتری می ساخت. روز چهارم ضحاک شکم پرور چنان شاد شد که رو به جوان کرد و گفت: « هر چه آرزو داری از من بخواه.» اهریمن که جویای این فرصت بود گفت: « شاها، دل من از مهر تو لبریز است و جز شادی تو چیزی نمی خواهم. تنها یک آرزو دارم و آن اینکه اجازه دهی دو کتف تو را از راه بندگی ببوسم.» ضحاک اجازه داد. اهریمن لب بر دو کتف شاه گذاشت و ناگاه از روی زمین ناپدید شد.

بر جای لبان اهریمن، بر دو کتف ضحاک دو مار سیاه روئید. مارها را از بن بریدند، اما به جای آنها بی درنگ دو مار دیگر روئید. ضحاک پریشان شد و در پی چاره افتاد. پزشکان هر چه کوشیدند سودمند نشد. وقتی همه پزشکان درماندند اهریمن خود را به صورت پزشکی ماهر درآورد و نزد ضحاک رفت و گفت: «بریدن ماران سودی ندارد. داروی این درد مغز سر انسان است. برای آنکه ماران آرام باشند و گزندی نرسانند چاره آنست که هر روز دو تن را بکشند و از مغز سر آنها برای ماران خورش بسازند. شاید از این راه سرانجام، ماران بمیرند.»

اهریمن که با آدمیان و آسودگی آنان دشمن بود، می خواست از این راه همه مردم را به کشتن دهد و نسل آدمیان را براندازد.

در همین روزگار بود که جمشید را غرور گرفت و فره ایزدی از او دور شد. ضحاک فرصت را غنیمت دانست و به ایران تاخت. بسیاری از ایرانیان که در جستجوی پادشاهی نو بودند به او روی آوردند و بی خبر از جور و ستمگری ضحاک او را بر خود پادشاه کردند. ضحاک سپاهی فراوانی آماده کرد و بدستگیری جمشید فرستاد . جمشید تا صد سال خود را از دیده ها نهان می داشت. اما سرانجام در کنار دریای چین بدام افتاد. ضحاک فرمان داد تا او را با اره به دو نیم کردند و خود تخت و تاج و گنج و کاخ او را صاحب شد . جمشید سراسر هفتصد سال زیست و هرچند به فره وشکوه او پادشاهی نبود سرانجام به تیره بختی از جهان رفت. جمشید دو دختر خوب رو داشت : یکی«شهر نواز» و دیگری «ارنواز» . این دو نیز در دست ضحاک ستمگر اسیر شدند و از ترس بفرمان او در آمدند . ضحاک هر دو را به کاخ خود برد و آنان را با دو تن به پرستاری ماران گماشت. گماشتگان ضحاک هر روز دو تن را به ستم میگرفتند و به آشپزخانه میاوردند تا مغزشان را طعمه ماران کنند . اما شهرنواز و ارنواز و آن دو تن که نیکدل بودند و تاب این ستمگری را نداشتند هر روز یکی از آنان را آزاد می کردند و روانه کوه و دشت مینمودند و به جای مغز او از مغز سر گوسفند خورش می ساختند.

ضحاک سالیان دراز به ظلم و بی داد پادشاهی کرد و گروه بسیاری از مردم بی گناه را برای خوراک ماران به کشتن داد. کینه او در دلها نشست و خشم مردم بالا گرفت. یکشب که ضحاک در کاخ شاهی خفته بود در خواب دید که ناگهان سه مرد جنگی پیدا شدند و بسوی او روی آوردند. از آن میان آنکه کوچکتر بود و پهلوانی دلاور بود بر وی تاخت و گرز گران خود را بر سر او کوفت.آنگاه دست و پای او را با بند چرمی بست و کشان کشان بطرف کوه دماوند کشید ، در حالی که گروه بسیاری از مردم در پی او روان بودند. ضحاک به خود پیچید و آهسته از خواب بیدار شد و چنان فریادی برآورد که ستونهای کاخ به لرزه افتاد. ارنواز دختر جمشید که در کنار او بود حیرت کرد و سبب این آشفتگی را جویا شد. چون دانست ضحاک چنین خوابی دیده است گفت باید خردمندان و دانشوران را از هر گوشه ای بخوانی و از آنها بخواهی تا خواب تو را تعبیر کنند . ضحاک چنین کرد و خردمندان و خواب گزاران را ببارگاه خواست و خواب خود را باز گفت.

همه خاموش ماندند جز یک تن که بی باک تر بود. وی گفت:

« شاها، تعبیر خواب تو این است که روزگارت به آخر رسیده و دیگری بجای تو بر تخت شاهی خواهد نشست. «فریدون» نامی در جستجو ی تاج و تخت شاهی بر میاید و ترا با گرز گران از پای در میاورد و در بند میکشد.» از شنیدن این سخنان ضحاک مدهوش شد. چون به خود آمد در فکر چاره افتاد. اندیشید که دشمن او فریدون است. پس دستور داد تا سراسر کشور را بجویند و فریدون را بیابند و به دست او بسپارند . دیگر خواب و آرام نداشت.

از ایرانیان آزاده مردی بود بنام«ابتین» که نژادش به شاهان قدیم ایران و طهمورث دیو بند میرسید. زن وی «فرانک» نام داشت. از این دو فرزندی نیک چهره و خجسته زاده شد. او را فریدون نام نهادند. فریدون چون خورشید تابنده بود و فره و شکوه جمشیدی داشت. ابتین برجان خود ترسان بود و از بیم ضحاک گریزان. سرانجام روزی گماشتگان ضحاک که برای مارهای کتف وی در پی طعمه می گشتند به آبتین بر خوردند . او را به بند کشیدند و به جلاد سپردند.

فرانک، مادر فریدون، بی شوهر ماند و وقتی دانست ضحاک در خواب دیده که شکستش به دست فریدون است بیمناک شد. فریدون را که کودکی خردسال بود برداشت و به چمن زاری برد که چراگاه گاوی نامور به نام « بر مایه» بود. از نگهبان مرغزار بزاری درخواست کرد که فریدون را چون فرزندی خود بپذیرد و بشیر برمایه بپرورد تا از ستم ضحاک در امان باشد.

نگهبان مرغزار پذیرفت و سه سال فریدون را نزد خود نگاه داشت و بشیر گاو پرورد. اما ضحاک دست از جستجو برنداشت و سرانجام دانست که فریدون را بر مایه در مرغزار می پرورد. گماشتگان خود را بدستگیری فریدون فرستاد. فرانک آگاه شد و دوان دوان به مرغزار آمد و فریدون را برداشت و از بیم ضحاک رو بصحرا گذاشت و بجانب کوه البرز روان شد. در البرز کوه فرانک فریدون را به پارسائی که در آنجا خانه داشت و از کار دنیا فارغ بود سپرد و گفت « ای نیکمرد، پدر این کودک قربانی ماران ضحاک شد. اما فریدون روزی سرور و پیشوای مردمان خواهدشد و کین کشتگان را از ضحاک ستمگر باز خواهد گرفت. تو فریدون را چون پدر باش و او را چون فرزند خود بپرور.» مرد پارسا پذیرفت وبپرورش فریدون کمر بست.

سالی چند گذشت و فریدون بزرگ شد . جوانی بلند بالا و زورمند و دلاورشد. اما نمی دانست فرزند کیست . چون شانزده ساله شد از کوه بدشت آمد و نزد مادر خود رفت و از او خواست تا بگوید پدرش کیست و از کدام نژاد است. آنگاه فرانک راز پنهان را آشکار کرد و گفت « ای فرند دلیر، پدر تو آزاد مردی از ایرانیان بود . نژاد کیانی داشت و نسبتش به پشت طهمورث دیوبند پادشاه نامدار میرسید. مردی خردمند و نیک سرشت و بی آزار بود. ضحاک ستمگر او را به دست جلادان سپرد تا از مغزش برای ماران غذا ساختند. من بی شوهر شدم و تو بی پدر ماندی . آنگاه ضحاک خوابی دید و اختر شناسان و خواب گزاران تعبیر کردند که فریدون نامی از ایرانیان بجنگ وی بر خواهد خاست و او را به گرز گران خواهد کوفت. ضحاک در جستجوی تو افتاد . من از بیم تو را به نگهبان مرغزاری سپردم تا تورا پیش گاو گرانمایه ای که داشت بپرورد. به ضحاک خبر بردند. ضحاک گاو بی زبان را کشت و خانه ما را ویران کرد. ناچار از خانه امان بریدم و تو را از ترس مار دوش ستمگر به البرز کوه پناه دادم.»

فریدون چون داستان را شنید خونش به جوش آمد و دلش پر درد شد و آتش کین در درونش شعله زد. رو به مادر کرد و گفت: « مادر ، حال که این ضحاک ستمگر روز ما را تباه کرده و این همه از ایرانیان را به خون کشیده من نیز روزگارش را تباه خواهم ساخت. دست بشمشیر خواهم برد و کاخ وایوان او را با خاک یکسان خواهم کرد.»

فرانک گفت: « فرزند دلاورم، این شرط دانایی نیست. تو نمی توانی با جهانی در افتی.ضحاک ستمگر زورمند است و سپاه فراوان دارد. هر زمان که بخواهد از هر کشور صد هزار مرد جنگی آماده کارزار بخدمتش میآیند. جوانی مکن و روی از پند مادر مپیچ و تا راه و چاره کار را نیافته ای دست به مشیر مبرو»

از آنسوی ضحاک از اندیشه فریدون پیوسته نگران و ترسان بود و گاه به گاه از وحشت نام فریدون را بر زبان می راند. می دانست که فریدون زنده است و به خون او تشنه. روزی ضحاک فرمان داد تا بارگاه را آراستند. خود بر تخت عاج نشست و تاج فیروز ه بر سر گذاشت و دستور داد تا موبدان شهر را حاضر کردند. آنگاه روی به آنان کرد و گفت: « شما آگاهید که من دشمنی بزرگ دارم که گرچه جوان است اما دلیر و نامجوست و در پی بر انداختن تاج و تخت من است. جانم ازاندیشه این دشمن همیشه در بیم است. باید چاره ای جست: باید گواهی نوشت که من پادشاهی دادگر و بخشنده ام و جز راستی و نیکی نورزیده ام تا دشمن بد خواه بهانه کین جوئی نداشته باشد. باید همه بزرگان و نامداران این نامه را گواهی کنند.»ضحاک ستمگر و تند خو بود. از ترس خشمش همه جرأت خود را باختند و بر دادگری ونیکی و بخشندگی ضحاک ستمگر گواهی نوشتند.

در همین هنگام خروش و فریادی دربارگاه برخاست و مردی پریشان و داد خواه دست بر سر زنان پیش آمد و بی پروا فریاد بر آورد که « ای شاه ستمگر ، من کاوه ام ، کاوه آهنگرم. عدل و داد تو کو؟ بخشندگی و رعیت نوازیت کجاست؟ اگر تو ستمگر نیستی چرا فرزندان مرا به خون می کشی؟ من هجده فرزند داشتم . همه را جز یک تن، گماشتگان تو به بند کشیدند و بجلاد سپردند. بد اندیشی و ستمگری را اندازه ایست. بتو چه بدی کردم که برجان فرزندانم نبخشیدی؟ من آهنگری تهیدست و بی آزارم ، چرا باید از ستم تو چنین آتش بر سرم بریزد؟ چه عذری داری؟ چرا باید هفده فرزند من قربانی ماران تو شوند؟ چرا دست از یگانه فرزندی که برای من مانده است بر نمیداری؟ چرا باید این تنها جگر گوشه من، عصای پیری من، یگانه یادگار هفده فرزند من نیز فدای چون تو اژدهائی شود؟»

ضحاک از این سخنان بی پروا به شگفت آمد و بیمش افزون شد. تدبیری اندیشید و چهره مهربان به خود گرفت و از کاوه دلجوئی کرد و فرمان داد تا آخرین فرزند او را از بند رها کردند و آوردند و به پدر سپردند. آنگاه ضحاک به کاوه گفت « اکنون که بخشندگی ما را دیدی و دادگری ما را آزمودی تو نیز باید این نامه را که سران و بزرگان در دادجوئی و نیک اندیشی من نوشته اند گواهی کنی.»

کاوه چون نامه را خواند خونش به جوش آمد. رو به بزرگان و پیرانی که نامه را گواهی کرده بودند نمود و فریاد بر آورد که « ای مردان بد دل و بی همت، شما همه جرأت خود را از ترس این دیو ستمگر باخته و گفتار او را پذیرفته اید و دوزخ را به جان خود خریده اید . من هرگز چنین دروغی را گواهی نخواهم کرد و ستمگر را دادگر نخواهم خواند.»

سپس آشفته به پا خاست و نامه را سر تا به بن درید و به دور انداخت و خروشان و پرخاش کنان با آخرین فرزند خود از بارگاه بیرون رفت. پیشگیر چرمی خود را برسر نیزه کرد و بر سر بازار رفت و خروش بر آورد که « ایمردمان، ضحاک ماردوش ستمگری ناپاک است. بایید تا دست این دیو پلید را از جان خود کوتاه کنیم و فریدون والانژاد را بسالاری برداریم و کین فرزندان وکشتگان خود را بخواهیم. تاکی بر ما ستم کنند و ما دم نزنیم؟»

سخنان پرشور کاوه در دلها نشست. مردم در پی کاوه افتادند و گروهی بزرگ فراهم شد. کاوه با چرمی که بر سر نیزه کرده بود از پیش می رفت و گروه داد خواهان و کین جویان در پی اومیرفتند، تا بدرگاه فریدون رسیدند. بدو خبر دادند که مردمی خروشان و پر کینه از راه میرسند و کاوه آهنگر با چرم پاره ای که بر سر نیزه کرده از پیش میاید. فریدون درفش چرمین را بفال نیک گرفت. بمیان ایشان رفت و بگفتار ستمدیدگان . گوش داد. نخست فرمان داد تا چرم پاره کاوه را با پرنیان و زر و گوهر آراستند و آنرا «درفش کاویانی» خواندند. آنگاه کلاه کیانی بسر گذاشت و کمر برمیان بست و سلاح جنگ پوشید و نزد مادر خود فرانک آمد که « مادر، روز کین خواهی فرا رسیده. من بکارزار میروم تا بیاری یزدان پاک کاخ ستم ضحاک را ویرن کنم. تو با خدا باش و بیم بدل راه مده.»

چشمان فرانک پر آب شد. فرزند را به یزدان سپرد و روانه پیکار ساخت.

فریدون دو بردار داشت که ازو بزرگتر بودند. چون آماده نبرد شد نخست نزد برادران رفت و گفت « برادران ، روز سرفرازی ما و پستی ضحاک ماردوش فرا رسیده. در جهان سرانجام نیکی پیروز خواهد شد. تاج و تخت کیانی از آن ماست و به ما باز خواهد گشت. من اکنون به نبرد ضحاک میروم. شما آهنگران و پولاد گران آزموده را حاضر کنید تا گرزی برای من بسازند.»

برادران ببازار آهنگران رفتند و بهترین استادان را نزد فریدون آوردند. فریدون پرگار برداشت و صورت گرزی که سر آن مانند سر گاومیش بود بر زمین کشید و آهنگران بساختن گرز مشغول شدند. چون گرز گاو سر آماده شد فریدون آنرا به دست گرفت و بر اسبی کوه پیکر نشست و به سرداری سپاهی که از ایرانیان فراهم شده بود و دم بدم افزوده میشد روی به جانب کاخ ضحاک نهاد.

با دلی پر کین و رزمجو در پیش سپاه می تاخت و منزل به منزل می آمد تا شامگاه شد. آنگاه سپاه، بنه افگند و فریدون فرود آمد. در تیرگی شب جوانی خوب روی پری وار نزد او خرامید و با او سخن گفت و راه گشودن طلسم های ضحاک و باز کردن بند ها را به وی آموخت . فریدون دانست که آن فرستاده ایزدی است و بخت باوی یار است. شادان شد و چون خورشید بر آمد روی بجانب ضحاک گذاشت. چون به کنار اروند رود رسید به رودبانان پیغام داد تا زورق و کشتی بیاورند و سپاه او را از آب بگذرانند. رئیس رودبانان عذر آورد که بی اجازه ضحاک نمی تواند فرمان بپذیرد . فریدون خشمگین شد و بر اسب نشست و بی پروا بر آب زد. سرداران و سپاهان وی نیز چنین کردند. رودبانان پراکنده شدند و به اندک زمانی فریدون با سپاه خود از رود گذشت و بخشکی رسید و بجانب شهر تاخت.

چون به یک میلی شهر رسید کاخی دید بلند و آراسته که سر بر آسمان داشت و چون نوعروسی زیبا بود. دانست که کاخ ضحاک ستمگرست. گرز گاو سر را بدست گرفت و پا در کاخ گذاشت. ضحاک خود در شهر نبود. نگهبانان کاخ نره دیوان پیش آمدند . فریدون گرز را بر سر آنها کوفت و آنان را از پای در آورد . همچنان پیش می رفت و یاران ضحاک را بر خاک میانداخت تا به بارگاه رسید. تخت ضحاک آنجا بود. تخت را به دست آورد و بر آن نشست. سپاهان فریدون نیز در کاخ ضحاک جا گرفتند. آنگاه فریدون به شبستان ضحاک که دختران خوب روی در آن گرفتار بودند در آمد و شهر نواز و ارنواز دختران جمشید را که از ترس هلاک رام ضحاک شده بودند بیرون آورد. دختران جمشید شادی کردند و اشک بر رخسار افشاندند و گفتند « ما سالها در پنجه ضحاک دیو خو اسیر بودیم و از ماران او رنج می بردیم . اکنون یزدان را سپاس که به دست تو آزاد شدیم.»فریدون به تخت نشست و شهر نواز و ارنواز را بر راست و چپ خود نشاند و نوید داد که بزودی پی ضحاک را از خاک ایران خواهد برید.

کلید گنجهای ضحاک بدست مردی بود بنام « کندرو» که با آنکه بیدادگری را چندان دوست نمی داشت نسبت بضحاک بسیار وفادار بود. کاخ ضحاک نیز بدست وی سپرده بود. چون به کاخ در آمد دید جوانی نیرومند و سرو بالا بر تخت ضحاک نشسته و گرزی گاو سر بدست دارد و شهرنواز و ارنواز را نیز بر دو طرف خود نشانده و بشادی و رامش مشغول است. کندرو آرام پیش رفت و نماز برد و فریدون را ثنا گفت و ستایش کرد. فریدون او را پیش خواند و فرمان داد تا بزمی بسازد و خواننده و نوازنده بخواند و خوانی رنگین فراهم کند. کندرو فرمان برد و هر چه فریدون دستور داده بود فراهم کرد. اما چون بامداد شد پنهان بر اسب نشست و تازان به نزد ضحاک رفت و گفت «ای شاه، پیداست که به تخت از تو روی پیچیده. سه جوان دلاور از کشور ایران با سپاه فراوان بکاخ تو روی آوردند. از آن سه آنکه کوچکتر است گرزی گران چون پاره ای کوخ بدست دارد و خورشید وار می درخشد و اوست که همه جا پای پیش می نهد و سروری دارد. بکاخ تو در آمد و بر تخت نشست و همه کسان و پیروان تو فرماندار او شدند.»

ضحاک برگشتن بخت را باور نداشت. گفت « نگران مباش شاید اینان به مهمانی آمدند. از آمدن آنان شاد باید بود.» کندرو گفت « شاها، این چگونه مهمانی است که با گرز گاو به مهمانی میاید و آن را بر سر نگهبانان قصر می کوبد و بر تخت تو مینشیند و آئین تو را زیر پا می گذارد؟»

ضحاک گفت « غمگین مباش، گستاخی میهمان را می توان به فال نیک گرفت.» کندرو فریاد برآورد که « ای شاه اگر این دلاور مهمان است با شبستان تو چه کار دارد؟ این چگونه مهمانی است که زنان تو شهرنواز و ارنواز را از شبستان تو بیرون کشیده و با آنان راز می گوید و مهر می ورزد؟»

ضحاک چون این سخن بشنید چون گرگ بر آشفت و درخشم رفت و بر کندرو غضب کرد و زبان بدشنام گشود. سپس سراسیمه بر اسب نشست و با سپاهی گران از بیراهه روی به جانب فریدون گذاشت.

چون ضحاک با سپاه خود به شهر رسید دید همه مردم شهر از پیر و جوان بر او شوریده و فریدون را به سالاری پذیرفته اند . مردمان چون از رسیدن سپاه ضحاک آگاه شدند یکباره بر آن تاختند. سپاهیان فریدون نیز به یاری آمدند. از بام و دیوار سنگ و خشت چون تگرگ بر سر سپاه ضحاک می ریخت. هنگامه جنگ چنان گرم شد که از گرد کارزار آسمان تیره گردید و کوه به ستوه آمد. ضحاک بر خود می پیچید و بر رشک حسد خون می خورد. وقتی دانست از سپاهش کاری ساخته نیست از لشکر جداشد و پنهان به کاخ خود که به دست فریدون افتاده بود در آمد. دید فریدون به جای وی فرمان می دهد و زر و گوهر می بخشد و ارنواز و شهر نواز نیز به خدمت او در آمده اند.

آتش رشکش تیز تر شد . خنجری آبگون از کمر بر کشید و به جانب دختران جمشید شتافت تا آنا را هلاک کند. فریدون بیدار بود. چون باد فراز آمد و گرز گاو سر را بر افروخت و سخت بر سر ضحاک کوفت. ترک ضحاک از آن ضربت سهمگین خردشد و ستمگر و ناتوان بر خاک افتاد. فریدون خواست به ضربه دیگر او را نابود سازد که باز پیک ایزدی ظاهر شد و به فریدون گفت « او را مکش، او را در بند کن و در کوه دماوند زندانی ساز . زمان کشتن وی هنوز نرسیده.»

ضحاک در زندانپس فریدون بندی از چرم شیر فراهم کرد و دست و پای ضحاک را سخت به بند پیچید و او را خوار و زار بر پشت اسبی انداخت و بجانب کوه دماوند برد. در آنجا غاری ژرف بود. فرمود تا میخهای کلان حاضر کردند وضحاک بیداد گر را در غار زندانی ساخت و بند او را بر سنگ کوفت تا جهان از وجود ناپاکش آسوده باشد. آنگاه فریدون بزرگان و آزادگان را گرد کرد و گفت « ضحاک ستم پیشه سالها جور کرد و مردم این دیار را بخاک و خون کشید و از آئین یزدان و رسم داد ونیکی یاد نکرد. یزدان پاک مرا برانگیخت که روی زمین را از آفت ستم او پاک کنم. خدا را سپاس که توفیق یافتم و بر ستمگر چیره شدم. از من جز نیکی و راستی و آئین یزدان پرستی نخواهید دید. اکنون همه کردگار را سپاس گوئید و سلاح جنگ را به یکسو گذارید . به سر خان و مان خود روید و آرام و آسوده باشید.» مردمان شاد شدند و فرمان بردند. فریدون بر تخت شاهی نشست و بداد و دهش پرداخت. رسم بیداد بر افتاد و جهان آرام گرفت.

فرکیانی

به لحاظ راهبردی و آرمان جامع حاکمیتی اظهار می‌شود جمهوری‌اسلامی برای تعیین نقشه‌ی راه فرهنگی بیشتر از سه انتخاب فلسفی و جهان‌شناسانه ندارد:

  1. توجیه ولایت‌فقیه با نصوص شیعه و معرفی رهبر سیاسی به عنوان نائب امام زمان
  2. توجیه ولایت‌فقیه مبتنی بر متون فلسفی یونانی و تعریف رهبر به عنوان فیلسوف کامل نوع‌حکومت اریستوکراسی سقراط مورد اشاره‌ی جمهور افلاطون
  3. توجیه ولایت‌فقیه مبتنی بر اساطیر باستانی توحیدی ایران

در فرض اول همچنان ملیت ایرانی و دیانت شیعی با یکدیگر متعارض و متضاد جلوه کرده و سیاسیون پس از مدتی تازی یعنی نماینده‌ی ضحاک یا اژی‌دهاک معرفی خواهند شد.

در فرض دوم ولی‌فقیه ادامه‌دهنده و تابع و پیرو الحاد ماتریالیستی یونان باستان جلوه کرده بنابراین حکومت ایران اسلامی نخواهد شد.

در فرض سوم تنها انگاره‌ی توحیدی فرکیانی یا مزدیسنی یا اهورامزدا است که ولی‌فقیه نماینده و پاسدار هویت‌تاریخی ایران از عصر باستان تاکنون لحاظ شود.

پیشنهاد می‌شود از الگویی سه‌گانه و ترکیبی جهت تبیین نوآورانه از اصل ولایت مطلقه‌ی فقیه استفاده شده و به شدت از متشابهات عقیدتی پرهیز گردد.