افغانستان تا زوال سلطنت نادرشاه بخش لاینفک سرزمینی ایران بود. پادشاهی درانی پس از مرگ نادر در افغانستان تشکیل شد و سرزمینهای فراوانی را تحت اختیار گرفته بود. سلطنت درانی با نام سلطنت افغان و دولت سدوزایی نیز شناخته میشود.
افغانستان امروزی علیرغم تاریخ پرقدرت سیاسی نتوانسته همگام با پیشرفتهای جهان به توسعهی فرهنگ و هنر و اجتماع خویش بپردازد. در دنیای امروز بازندگان و جاماندگان مسابقهی قدرت مقهور دولتهای بزرگ میشوند. قهر و استعمار الزاما سرزمینی نیست ممکن است اقتصادی و یا علمی و یا فرهنگی و یا سیاسی باشد.
چین هیچگاه نمیتواند فرهنگ خود را به دنیا صادر کرده و مردم دیگر کشورها را مجذوب تاریخ و هنر خویش کرده و به استعمار درآورد. چین از همان بدو تشکیل کپیکار قدرتمندی بود. حتی بودا را کپی کرد و به عنوان پیامبری چینی به جهانیان معرفی نمود.
چین از راه اقتصاد وارد میشود و کشورها و ملتها را مقهور میسازد. وضعیت سیاسی روسیهی امروزی سرنوشت حتمی فردای ایران اسلامی است. به روسیه در رقابتهای سیاسی و اقتصادی جهانی قول همکاری میدهد اما در زمان جنگ سکوت اختیار کرده و ژستی دیپلماتیک و آنتیک میگیرد. صحبت از فیرنیس و مبارزه با ناعدالتیها میکند. در قضیهی غزه تقصیر را به گردن اوضاع نابهسامان اقتصادی و عدم رسیدگی به معیشت عمومی میاندازد.
روسیه به اوکراین حمله کرده و نفت روسیه را به صورت تضمینی میخرد. اوکراین کشور وسیعی است. روسیه وارد باتلاق اوکراینی میشود که قرار است تا سدهها گرفتارش کند. بلوک غرب کاملا روسیه را تحریم کرده و پس ازمدتی چین به واسطهی عدم وجود بازار رقابتی برای روسیه معادلات خریدوفروش نفت و گاز و مشتقات آن را به صورت دستوری و با نگاهی از بالا به پایین تعیین میکند. قیمت خرید به موجب خرید انحصاری به صورت یکطرفه توسط تاجران چینی تعیین میشود. چینیها بسیار دیکتاتور هستند و زمانی که فرصت لازم را پیدا کنند به سلاخی مستعمرهها و بندگان خود روی میآورند.
بازار قاچاق و واردات ایران در دست تولیدات و محصولات چینی است. در آیندهای نه چندان دور وضعیتی مشابه روسیه در انتظار بازار نفت و گاز جمهوری اسلامی است. کشوری که زایش علمی نداشته باشد به صورت خودکار تحت سلطه و ارادهی قدرتهای بزرگتر درمیآید.
ریشهی ادارهی درست جامعه علم سیاست است. سیاست شاکلهای فلسفی دارد. وای به حال کشوری که در دنیای مدرن و پستمدرن به وضعیت اسفناک ژوراسیک فلسفی رضایت داده و برای تغییر سرنوشت تحقیرآمیز استعماری اقدامی نکند.
ایران نیازی به مصلح اجتماعی ندارد. مصلحان اجتماعی هزینههای تداوم و بقای حیات را برای نسلهای آتی افزایش میدهند. ایران نیاز به فلسفه دارد. فلسفهای که فراتر از فلسفهی غرب باشد و ضمنا در رابطهای تنگاتنگ با مکتب ایرانی و اسلام به نظریهپردازی سیاسی روی آورد.
صبح ما از ملاقات خاتمی با ژاکشیراک در کاخ الیزه چنین یاد میکند:
گفته می شود که بر طبق عرف و سنتی دیرینه در فرانسه هر مقامی که وارد کاخ الیزه می شود، باید ابتدا از پله های کاخ بالا رود و سپس با رییس جمهور فرانسه مصافحه کند.
در طول تاریخ فرانسه، در مراسم استقبال از سران کشورها، حتی رییس جمهور آمریکا هم از پله های کاخ بالا می رود و در کنار رییس جمهور و پرچم فرانسه قرار می گیرد و مراسم استقبال جنبه ای رسمی به خود می گیرد.
اما وقتی که سیدمحمد خاتمی به دعوت ژاک شیراک، رییس جمهور وقت فرانسه دعوت شده بود، در مراسم استقبال از او در کاخ الیزه، رییس جمهور فرانسه سنت شکنی کرد و از پله های کاخ پایین آمد و خاتمی را در آغوش کشید.
مطبوعات فرانسه ژاک شیراک را به طور مفصل مورد انتقاد قرار دادند که چرا سنت فرانسه را زیر پا گذاشته و به عرف و سنت دیرینه فرانسه بی احترامی کرده است؟ پاسخ شیراک در برابر این هجمه ها و انتقادات اما، تنها یک جمله بود و آن اینکه، این شخص #خاتمی است و جنبه معنوی اش فراتر از جایگاه سیاسی اوست.
این درجه از احترام مقام ریاست جمهوری فرانسه، تاکنون تنها برای پاپ به کار برده شده است.
اما محمود احمدینژاد نظر دیگری داشت:
"آن روزی که رئیس جمهور سابق با آن وضعیت به فرانسه رفت یکی از غمانگیزترین روزهای زندگیام بود چرا که ژاک شیراک در بالای پلههای محل استقرار خود ایستاده بود و رئیس جمهور قبلی ایران در پایین پلهها از ماشین پیاده شد و پلههای متعدد را پشتسر گذاشت تا به او برسد و این حرکت از موضع ضعف باعث تحقیر ما شد. ما دیگران را تحقیر نمیکنیم اما اجازه هم نمیدهیم که دیگران ما را تحقیر کنند و معتقدیم کسانی که در طول آن سال ها به ثروتهای فراوان دست یافتند قادر به تأمین منافع ملت نیستند چرا که باید در داخل تواضع و در خارج اقتدار و شجاعت داشته باشیم."
به نظر من نحوهی تشریفات و پذیرایی از رئیسجمهور ایران اهمیتی نداشت بلکه نکتهی بغرنج زمانی آشکار میشود که بدانید فرانسه مهد فلسفه، حقوق و دموکراسی در اروپا است.
شیراک از یک کنایهی فلسفی برای تمسخر عموم مردم ایران استفاده کرد. شیراک صحبتها و نصایح خاتمی را معادل با نظریات عصر پیدایش فلسفه دانست و خاتمی را اندیشمندی مانند سقراط و افلاطون و ارسطو توصیف کرد. سقراط و افلاطون و ارسطو متعلق به دوران ژوراسیک علم ابزاری و دانشگاهی هستند. وقتی برای مخاطب غربی از سقراط و افلاطون و ارسطو صحبت میشود موجودات افسانهای مانند سیمرغ و فونیکس و یونیکورن و حیدره به ذهنش متبادر میشود. عصارهی انتخاب سیاسی ایرانیان رئیسجمهور کشور است. به استناد صحبتهای شیراک الیت سیاسی ایران به دوران ژوراسیک فلسفه تعلق داشته و مابقی ایرانیان کمخرد و بیعقل و غارنشین و نئاندرتال محسوب میشوند.
پس از انتخاب محمد خاتمی در سال 76 به عنوان رئیس دولت اصلاحات و طرح جامعهی مدنی واژگان مورد استفادهی علوم انسانی جمهوریاسلامی تغییر کرد و مفاهیمی مانند NGO و ... که سبب تقویت بنیانهای قدرت اجتماعی میشد به صورت مکرر و منظم مورد استفادهی پروپاگاندای اصلاحطلبان قرار گرفت. صلح و صفا و سازش و گفتگوی تمدنها نیز از دیگر مقولات مورد توجه اصلاحطلبان بود. اشخاصی که سبب توسعهی صلح میشوند از نظر اصلاحطلبان مصلح اجتماعی بودند. مصلح اجتماعی یک معنا و مفهوم گستردهای است که سه وجه عمده دارد: